loading...
ستاد انتخاباتی دکتر سعید جلیلی - منطقه 4
ابوالفضل بیات بازدید : 4 شنبه 18 خرداد 1392 نظرات (0)

دکتر می گفت: من در عرصۀ تبلیغات، «چه نباید کرد» را بیشتر می دانم

ستاد مردمی حیات طیبه – دعوت از دکتر سعید جلیلیمجموعه ای که می‌ خوانید متشکل از خاطراتی است که توسط ستاد مردمی حیات طیبه از بستگان ، اطرافیان ، همرزمان و شاگردان دکتر جلیلی جمع آوری شده و به مرور منتشر می گردد .

444

انتخابات مجلس هفتم در مشهد بود. میزگرد برگزار کرده بودیم ناسلامتی، که هر کاندیدی حرف های خودش را بزند. اما بعضی از کاندیدا فضا را می بردند به سمت مناظره و بعد هم تخریب طرف مقابل. دکتر سریع متوجه می‌شد که می‌خواهند او یا کس دیگری را تخریب کنند. حواسش جمع بود که دور نخورد. ولی هیچ وقت هم حاضر نمی شد طرف مقابلش را دور بزند و تخریب کند و نگاه خودش را مطرح می کرد.
***
زمان انتخابات مجلس، مسجد حوض لقمان مشهد سخنرانی داشت. وقتی رفتم، دیدم عقب مسجد، بچه‌های ستاد روی یک قسمت از تراکتی که قرار بود بین مردم پخش بشود، با ماژیک سیاه خط می‌کشند. با تعجب پرسیدم:
- چی کار می‌کنین؟
یکی از بچه‌ها گفت:
- این جا نوشته‌ایم «رییس بررسی‌های جاری بیت رهبری»، سعید آقا هم گفته حق ندارید توزیع کنید! ما هم برای ‌این‌که هم توزیعش کنیم و هم اسراف نشود، داریم با ماژیک روی این عبارت خط می‌کشیم!
***
به دلیل اقدامات تخریبی برخی جریانات خاص در مشهد رای نیاورد. اما حتی حاضر نبود رقبایش را نقد کند، چه رسد به اینکه تخریب‌شان کند. برای تبلیغات خود در دو دوره کاندیداتوری، یک میلیون تومان هم خرج نکرد! چیزی که در زمانه‌ی ما بیشتر به شوخی شبیه است. برایم سوال شده بود که واقعا می خواهد با این هزینه کم رقیب جریانات قدرت و ثروت شود؟!
***
برای خودش، سبک خاصی داشت در تبلیغات. هیچ جا ندیدم از سابقه و پیشینه‌اش بگوید. دوستان مطالبه، در مسجد “حوض لقمان” بین سه نفر از کاندیداها میزگردی ترتیب داده بودند. هر کس پنج دقیقه وقت داشت خودش را معرفی کنند و از سوابقش بگوید. نوبت سعید آقا که شد، گفت:
- من از این وقتم استفاده نمی‌کنم!
یک لحظه دو نفر دیگر برگشتند و نگاهش کردند.
مجری سوال دوم را که محتوایی بود، این بار از سعید آقا شروع کرد.
***
برای کارهای تبلیغی انتخابات مجلس و معرفی دکتر، سراغ چند تا از همکارانش رفتیم و مصاحبه گرفتیم. شده بود شبیه مستندهای روایت فتح، درباره‌ی شهدا و رزمندگان!
***
بعد از این‌که دکتر وارد فضای انتخابات مجلس ششم شد، یک روز در مورد تبلیغات سر حرف را باز کردم که:
- دکتر، شما باید تبلیغات کنید که نمی‌کنید!
گفت:
- ببین! من اگر در عرصه‌ تبلیغات «چه باید کرد» رو نمی‌دونم، اما «چه نباید کرد» رو می‌دونم. بعضی کارها رو نباید کرد.
***
سخنرانی‌های تبلیغاتی‌اش یک روش داشت، با آیه‌ی “من عمل صالحا من ذکر او انثی…” شروع می‌کرد و حیات طیبه را توضیح می داد. و می ‌گفت: “مجلس یک عرصه است برای عمل صالح و عمل صالح در مسجد سامان پیدا می‌کند.”
***
شب آخر تبلیغات، یکی از دوستان، مسجد فقیه سبزواری- یکی از شلوغ ترین مساجد جنوب شهر- را هماهنگ کرده بود. ما چهارراه برق، یک نمایشگاه انسانی راه انداخته بودیم و دیرتر رفتیم مسجد. دیدیم خیلی شلوغ است و یکی از نامزدهای انتخابات و همراهانش هم آمده‌اند. بچه‌ها می‌گفتند:” این آقا که وقت صحبت ندارد…” بعد از نماز بود که یکی از همراهانش رفت کنار سعید آقا نشست و با هم حرف زدند. دوستم تا این صحنه را دید، گفت:
- تمام شد! …
با تعجب دیدیم آن آقای نامزد رفت و شروع کرد، مفصل به صحبت کردن که:
- من قبل از انقلاب با دوچرخه دنبال سخنرانی‌های آیت‌الله خامنه ای بوده‌ام و …
آنقدر حرفش طولانی شد که بسیاری از نمازگزاران رفتند و موقع سخنرانی دکتر، در حد یکی دو صف مانده بودند. موقع سخنرانی سعیدآقا شاید فقط یکی دو صف مانده بودند. آن زمان رییس بررسی‌های جاری بیت رهبری بود ولی روی این موضوع مانور نداد. مثل بقیه سخنرانی‌هایش از خودش تعریف نکرد. آیه «من عمل صالحاً من ذکر او انثی…» را توضیح داد و درباره ی نقش مجلس صحبت کرد و راهکارهایش را گفت…
بعداً فهمیدیم که همراه آن نامزد، به دکتر جلیلی گفته بود:
- صحبت ایشان برنامه‌ی دیگر هم دارند، اگر شما اجازه بدهید اول ایشان کنند تا به سخنرانی بعدی‌شان هم برسند.
سعید آقا هم به راحتی قبول کرده بود و شب آخر فرصت تبلیغاتی، وقت خودش را داده بود به او!!!
***
یکی از روحانیون معروف شهر، برای کارهای ستاد، یک اتاقک در اختیار بچه ها گذاشته بود. طراح تراکت‌های تبلیغاتی، از چند تا نماد دفاع مقدس استفاده کرده بود و یک شب وحید آقا آلبوم دوران دفاع مقدس را آورده بود تا عکس‌های دکتر را را اسکن کنند. سعید آقا خیلی با بچه‌ها آشنا نبود و می‌خواست بگوید این‌ها را استفاده نکنید اما نمی‌خواست تو ذوق ما هم بخورد. هی با وحید آقا چشمی حرف می‌زد و وحید آقا هم می گفت:
- این را هم حذف کنید!… این را هم ….!
کار رسید به جایی که همه‌ی نمادها حذف شد، فقط ماند یک پلاک خیلی کوچک در گوشه‌ی تراکت ماند که رویش نوشته بود “«یادگار دفاع مقدس” . بعداً شنیدم سعیدآقا از گذاشتن آن هم ناراحت شده بود.
***
بعد از کلاس تا در دانشکده با دکتر می‌رفتیم. یکی دو هفته‌ای بود که یکی از دانشجوها می‌آمد و التماس می‌کرد که دکتر اجازه‌ دفاع به او بدهد. دکتر هم می‌گفت:
- نه! این، هنوز پایان‌نامه نشده است.
تا جایی رسید که آن دانشجو شاکی شد و گفت:
- این عادلانه نیست… من چه گناهی کردم آخه؟
دکتر ناراحت شد و گفت:
- اگه من به شما اجازه‌ دفاع بدم، فلانی که خیلی بیشتر زحمت کشیده چی می‌شه؟ این درسته؟
***
قرار بود جلسه دانشجویی سعید آقا در مسجد صنعتگران برگزار بشود. یکی دو روز آخر تبلیغات بود و بین دانشجویان تبلیغ کرده بودیم. وقتی رفتم، دیدم فقط پنج شش نفر آمده‌اند. اما سعید آقا انگار نه انگار که الآن آخرین فرصت‌های تبلیغاتی است. خیلی باحوصله و مفصّل بر اساس چارچوب نظری خودش، درباره‌ی انقلاب و مجلس صحبت کرد و بعد هم به سؤالات پاسخ داد.

 
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 219
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 53
  • بازدید ماه : 53
  • بازدید سال : 59
  • بازدید کلی : 3,973